آنچه در ادامه مطلب از نظر می گذرانید، متن گفتگوی مکتوب نشریه معارف با حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین انصاریان در باره عرفان است که حاوی نکات مهمی در باره عرفان صوفیانه و عرفان مبتنی بر قران و اهل بیت علیهم السلام است.
همانگونه كه مستحضرید در مورد خاستگاه «عرفان اسلامی» نظریههای متعددی وجود دارد؛ نظر شما در اینباره چیست؟ نسبت عرفان با دین را چه میدانید؟
در پاسخ به این پرسش، ابتدا باید به این حقیقت توجه كرد كه اگر منظور از عرفان، محصول فكری و نظری اندیشمندان و اهل حال جوامع گوناگون و ملتها و آیینهای مختلف است، تقریباً همة آنان با اختلاف آیینهایشان بر اصول و بخش عمدهای از فروع آن اجماع دارند و به صورت دانشی نظری كه در حدی هم قابل عمل است درآمده و تحت عنوان عرفان ارائه شده، كه بخشی مبتنی بر فطرت انسانهاست و این منبع در همه ابنای بشر مشترك است و البته بخشی تحت تأثیر فرهنگهای جوامع و یا حالات روحی و روانی اشخاص میباشد و بنابر این ارتباطی به اصل دین ندارد، و دین از امضای كامل آن امتناع دارد. اما اگر مقصود از عرفان، عشق سوزانی است كه از معرفت به اوصاف و كمالات و زیبایی بینهایت حضرت ربالعزة، از طریق قرآن و معارف اهلبیت علیهم السلام به ویژه دعاهایی چون كمیل، عرفة سیدالشهدا علیه السلام و ابوحمزه ثمالی در قلب ظهور میكند و موتوری برای حركت انسان به سوی لقاءالله و رضوان الهی است و عامل عمل به خواستههای حق و رنگ گرفتن از اخلاق الهی است، باید گفت چنین عرفانی به منزله روح دین و صفای آیین و مایه و پایه دینداری میباشد.
یكی از پرسشهای جدی و دلمشغولیهای اندیشمندان بزرگ اسلامی، رابطة «عرفان و فلسفه» یا راه «دل و عقل» است؛ نظر شما در این باره چیست؟ برای وصول انسان به حقیقت، كدام راه كفایت میكند؟
فلسفه در اصل دانشی بشری است كه بر پایه استدلال برای اثبات حقایق طبیعی و نظری بنا شده است؛ كه البته بسیاری از امور مربوط به بخش طبیعی آن با پدید آمدن علوم جدید و ابزار نو، از میان رفته و باطل شده است. بخش علمی و معارفی فلسفه كه در پرورش ذهن و اندیشه و در حد پخته شدن عقل باقی مانده، به نظر میرسد رابطهای با عرفان خالص دینی ندارد؛ اما بسیاری از فلاسفه كوشیدهاند فلسفه را با عرفان بشری آشتی داده و مكتبی فلسفی ـ عرفانی از آن بسازند و اصرار بر این دارند كه آن راهی كه فلسفه برای اثبات موضوعی به كمك استدلال طی میكند، همان راه را دل در صورتی كه از همه رذائل اخلاقی و شائبهها پاك باشد، طی میكند. فلسفه از طریق دلیل، دل از طریق كشف و شهود، عمل میكند؛ ولی جای این پرسش هست كه آیا دلی غیر از دل انبیا و امامان معصوم علیهم السلام به عرصه كشف و شهود راه دارد یا نه؟ اگر دارد دل چه طایفهای؟ و نمونة آن دلِ والا و پاك از هر عیب و نقص، دل كیست؟ با توجه به اینكه شاهد روشنی بر اثبات كشف و شهودِ اهل دل، از طریق آیات قرآنی و روایات اهلبیت علیهم السلام در منظر ما وجود ندارد، ادعاهایی كه در این زمینه در «فتوحات» محیالدین عربی و شرح «گلشن راز» شبستری و «صالحیه» ملاعلی گنابادی و امثال این كتب میبینیم را نمیتوانیم بپذیریم. بنابر این عرفان اصطلاحی نه عرفان ناب قرآن و اهلبیت علیهم السلام، رابطهای قوی و مستحكم با فلسفه ندارد؛ و به نظر میرسد آشتی بین این دو رشته، به زور و به دور از انصاف صورت گرفته است و آشتی عقلی و علمی به نظر نمیرسد.
نسبت «عرفان» با «تصوف» چیست؟ موضع افتراق و اشتراك آنها چیست و یا كجاست؟
اولاً با مطالعه دقیق در آثار متصوفه پیش و پس از اسلام، اموری به دست میآید كه دست كم برخی از آنها بر خلاف اصول دین خدا و بخشی از فروع اسلامی است؛ مانند: دوری از عملگرایی و تن به راحت و استراحت سپردن، جدایی دین از سیاست، مخالفت شدید با فقیهان مكتب اهلبیت علیهم السلام، صلح و سازش با همه پیروان مكتبها و به عبارت دیگر صلح كل بودن:
چنان با نیك و بد سر كن كه بعد از مردنت عُرفی
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
نزدیكی به پادشاهان ستمگر و تأمین مخارج خانقاهها از طریق شاه و درباریان و خوردن هرگونه مالی كه به صوفی هدیه شود، تأویل عجیب و غریب آیات قرآن و روایات ـ از باب نمونه تفسیر ابنعربی و تأویلات نجمیه ـ، به جای رویكرد به قرآن و اهلبیت علیهم السلام، رویكرد شدید به شعر و شاعری و خیالپردازی، اباحهگری، ایجاد روح رخوت و سستی در امّت تحت عنوان رضا به قضای الهی، بیتفاوت بودن به جنگ امت با ستمگران و نهایتاً بیهوده دانستن جنگ، تهمت به پاكان و نیكان در اشعار و مقالات، انباشته شدن كتب صوفیه از مطالبی كه از مكتبهای بودایی، هندویی، فلوطینی، فرفوریوسی، چینی و البته اندكی نیز از اسلام، و... .
موضوع افتراق تصوف با عرفان و اشتراكش با آن چندان قابل توجه نیست. هر دو مكتب در بعضی از امور مثل حال باطنی با هم مشترك و در بعضی از امور مانند مبدأ پیدایش و برخی از قواعد از هم جداست. كتاب «عارف و صوفی» مرحوم حاج میرزا جواد آقاتهرانی، چندان تفاوتی بین عارف و صوفی قائل نیست، بلكه هر دو را یك مسلك با دو نام میداند.
حضرتعالی نزاع دایم تاریخی فقهاء (اهل شریعت) با اهل معنا (اهل طریقت، به ویژه متصوفه) را چگونه تفسیر میكنید؟
در مجموع با توجه به سیر تصوف و عرفان و مسائل بیان شده در هر دو مكتب كه به اجمال در سه بخش قبل بیان شد، حق بودن نزاع فقها به ویژه فقهای شیعه روشن میشود؛ چرا كه نزاع فقها با عارفان اصطلاحی (نه عارفان حقیقی كه از مشرب عرفان ناب شیعی سیراب میشوند) و متصوفه و به عبارت دیگر اهل طریقت، به این علت بوده كه رواج این مكتب را در امت سبب هدم دین و به حاشیه رانده شدن فقه و موجب خطر تأویل نادرست آیات و روایات میدانستند و از این وحشت داشتند كه مكتب اهلبیت علیهم السلام چون خود اهلبیت از جامعه جدا شود و محبوس گشته، امت از آن محروم شوند.
آیا كشف و شهود در عرفان اسلامی حجیت دارد؟ به عبارت دیگر نسبت خارق عادت و یا كرامت با حقیقت چیست؟ ملاك اثبات صحت و سقم تجربههای عرفانی چه میباشد؟
اگر مراد از كشف و شهود در عرفان منتسب به اسلام همان باشد كه در «فتوحات» ابنعربی، «صالحیه» ملاعلی گنابادی و «گلشنراز» شبستری آمده، و مراد از خارق عادت آن باشد كه در «تذكره» عطار، «طبقات صوفیه»، «حلیةالاولیاء» ابونعیم، «تفسیر روحالبیان» و «كیمیای محبت» ضبط شده، باید گفت: هیچ دلیلی بر حقانیت كشف و شهود ادعا شده از قرآن و روایات نداریم. اما اگر مراد شهود قلبی انبیا و ائمه علیهم السلام و كرامات و خارق عادات آنان است، در صریح قرآن و روایات به عنوان حقیقت و كاری كه مصدِّق نبوت و امامت است، به صورت فراوان بیان شده است.
از نظر شما مؤلفههای عرفان و سلوك ناب اسلامی ـ شیعی چیست؟
عرفان شیعی، مركب از سه مقوله «معرفت»، «عشق به حق»، «وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره/165)، و «عمل و حركت» است؛ و سلوك عرفانی اسلامی شیعی با توجه به آیات و معارف حقّه نهایتاً عبارت است از: اجتناب از محرمات ظاهری و باطنی «وَلا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ» (انعام/151)، تخلق به اخلاق حسنه و عمل بر اساس فقه اهلبیت علیهم السلام، كه جز این سه مرحله گمراهی است، گرچه رنگ و لعاب دینی داشته باشد.
تحلیل شما از موج معنویتگرایی نوپدید و عرفانهای جدید در جهان چیست؟ آیا منشأ این مسئله، احساس خلاء معنویت ناب و اصیل است و یا پروژهای سیاسی برای تحت تاثیر قرار دادن ادیان الهی میباشد؟ به نظر شما بهترین راه مقابله با این موج یا هدایت و مدیریت آن در ایران اسلامی چیست؟
قطعاً موج معنویتگرایی در دنیای امروز معلول و محصول خلأ معنوی بشر است كه مكتبهای مادی و الحادی در شرق و غرب سبب این خلأ شدهاند؛ اما سیاستبازان جهانی و ملحدان به كار گرفته از طرف استعمارگران و استثمارچیان به شدت با پروژههای دینسازی و عرفانسازی جدید، پركردن این خلأ را پی میگیرند تا از رشد جهانی دین اسلام و مكتب ناب قرآن و اهلبیت علیهم السلام جلوگیری كنند.
راه مقابله با این خلأ معنوی رساندن پیام اسلام ناب با رسانههای صدا و سیما، مجلات، روزنامهها و جذب نسل جدید به معارف دینی است؛ و به خصوص باید از این وسایل مدرن در شناساندن خطرات عرفانهای كاذب به نسل كنونی كشور اقدام كرد. در این زمینه نیز واجب و ضروری است مساجد و حسینیهها را به هر شكل ممكن تبدیل به حوزه بسیار پرجاذبه از نظر ساختمان و اموری چون كتابخانه و برنامههای جذاب مستمر سالانه به ویژه در اوقات فراغت نمود و به تقویت وعاظ درسخوانده در حوزهها و مورد تأیید علمی مدارس دینی و عالمان واجد شرایط پرداخت و منابر و رادیو و تلویزیون را از دست بیسوادان و بیهنران و آنان كه سخنرانیهایشان مردم و نسل را دینگریز میكنند گرفت و در این زمینه بهخاطر اسلام هیچ مماشاتی را روا نداشت. نیز لازم است جزواتی متین، استوار، مستدل، كمحجم، با جاذبة ادبی از طریق دانشگاهها، مدارس، ادارات، مساجد، در اختیار نسل جدید قرار داد و خطرات و دشمنان را به آنان شناساند.
تحلیل شما از گسترش نشر و استقبال روزافزون از كتابهای شرح احوال عرفاء و اهل معنا در جامعه چیست؟ آثار مثبت و آسیبهای محتمل این امر را چه میدانید؟
سخنرانیهای ناب و صحیح حضرت امام خمینی(ره) در اوایل پیروزی انقلاب و چند سال پس از آن در رابطه با معنویت و یا اشارات ایشان به مسائل عرفان، نسل ما را مجذوب عرفان نمود. بخشی از این نسل بدون مراجعه به اهل فن و بدون مطالعه كتب پرمحتوا و نقاد، به مسائل روحی و عرفانگرا گرایش پیدا كرد، و به دنبال مباحث عرفانی و شرح حال عرفا رفت. گروهی از كسانی كه در هر زمان با هر دستآویزی حریصانه برای پر كردن جیب خود از مال و منال دنیا و پول و ثروت در تكاپویند، از این پدیده معنوی سوء استفاده كرده و به نوشتن و فروختن اینگونه كتابها در شرح احوال اشخاص گذشته و معاصر پرداختند؛ كتابهایی كه پر از داستانهای غیرواقعی و كشف و كرامات ساختگی بوده است.
من سالیان طولانی با برخی از كسانی كه اینگونه كتابها در بارة آنان نوشته شده است، مراوده و معاشرت داشتم، و با این كه خود به شدت در طلبش بودم، اما آنچه این بازرگانان ثروت نوشتهاند، از آنان ندیدم! كرامات اینان فقط در تقوا و عمل صالح فردیشان بود. هیچكدام به اندازة یك میلیونیوم خمینی بزرگ نه با مردم بودند، نه برای دین و مردم در برابر استبداد و استعمار مبارزه كردند و نه كار چشمگیری برای مردم و دغدغه آنان انجام دادند؛ بلكه برخی از آنان جز عبادت فردی و حفظ شخصیت و آبروی خود كاری نداشتند! روی این حساب من اكثر آن كتابها را چنان كه در منابر و مجالس خصوصیام اعلام كردهام، قبول ندارم. بنده آن كتابها را فقط وسیله ارتزاق و تخریب عقاید حقه مردم میدانم. البته تنها كتابی كه در این مورد سفارش به خواندنش دارم «فضیلتهای فراموش شده» شرح حالات آخوند ملاعباس تربتی است كه این كتاب، كتاب متین و درستی است و كرامات اخلاقی و عملی آخوند در آن به قلم فرزند دانشمند و روشنفكرش مرحوم راشد تربتی بیان شده و در تربیت و رشد طلاب و نسل انقلاب مؤثر است. دیگر كتابها جز اینكه نگاه مردم را از اهلبیت و كرامات آن عرشیان فرشین به دیگران معطوف نماید، اثر دیگری ندارد و شاید بدون توجه مؤلفانش به همین خاطر نوشته شده باشد.
همانگونه كه اطلاع دارید علاوه بر درس اخلاق اسلامی در دانشگاه، یكی از دروس معارف اسلامی كه به شكل اختیاری ارائه میشود «درس عرفان عملی در اسلام» است. نظر شما در این باره چیست؟ استاد این درس چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ آیا شما خود طرح مطالعاتی خاصی در این باره پیشنهاد میكنید؟ لطفاً منابع اصیل عرفان اسلامی را برای استاد و دانشجو ـ به تفكیك سطح ـ برشمارید.
بنده اغلب جزواتی كه به عنوان معارف اسلامی تدریس میشود را به عنوان معارف ناب قبول ندارم؛ زیرا آمیختهای از فلسفه و كلام است و برای دانشجویان، پیچیده و گاهی غیر قابل درك و به صورت غیركاربردی و صرفاً تئوری است. علاوه بر آن كه این مباحث اخلاقی هم گاهی مخلوط با نقل شدههای كتب یونانی شده است و بیشتر محتوای ادبی و انشایی دارد و از آیات قرآن و روایات در زمینة اخلاق، چنان كه باید استفاده نشده است.
درس عرفان عملی اسلام، اگر صد در صد عرفان قرآنی ـ اهلبیتی باشد، قابل قبول است. این دروس باید برگرفته از قرآن و مدرسه اهلبیت علیهم السلام و دارای نظمی خاص و بدون ابهام و پیچیدگی و برای دانشگاهیان بسیار جذاب باشد؛ و باید اساتیدش با زبان حال آن را به دانشجویان انتقال دهند. این در صورتی است كه اساتید خودشان به حقایق ناب اخلاق و عرفان آراسته باشند تا دانشجو مصداق عملی آن درسها را با چشم سر و دیده دل ببیند؛ بلكه از طریق استاد در گردونه اخلاق و عرفان قرار گیرند، و خود اسوه و سرمشق دیگران شوند.
كتابهایی مانند «محجةالبیضاء» فیض كاشانی، «جامعالسعادات» ملامهدی نراقی، مؤلفات میرزا احمد آشتیانی، «ادب فنای مقربان» آیتالله جوادی آملی، شرح دعای كمیل حقیر، و از همه بهتر اگر بتوان تلفیقی از همه آنها به دست داد را سفارش میكنم. البته مؤسسه دارالعرفان با گردهم آوردن اساتیدی مؤمن و مخلص و محقق، در صدد تألیف دو نوع كتاب عرفانی است؛ یكی برای تدریس در لایههای مختلف دانشجویی و دیگری شرح حال عرفای اصیل شیعی برای عموم.
همانگونه كه میدانید، در حال حاضر دروس معارف اسلامی در دانشگاهها با رویكرد فلسفی ـ كلامی عرضه میشود (به ویژه اندیشه اسلامی1 و 2)؛ به نظر شما این رویكرد و تمركز بر براهین فلسفی، چقدر میتواند در تقویت ایمان و اعتقاد و جذب جوانان به دین و جلوگیری از دینگریزی آنها مؤثر باشد؟
با وجود زحمات و خدمات پدید آورندگان، بنده اندیشه اسلامی 1 و 2 را برای دانشجویان به عنوان اندیشه اسلامی ناب نمیپسندم. از طریق منابر در شهرهای مختلف، از برخی دانشجویان هم شنیدهام كه از آن كتابها گریزانند و فقط به خاطر به دست آوردن نمره آنها را میخوانند! پس اثر چندان مطلوبی در حفظ ایمان و عقاید و جلوگیری از دینگریزی آنان ندارد. به نظر میرسد اگر تفسیر مختصری به اندازه همین كتابها و حجم آنها از آیات قرآن در زمینه حفظ ایمان و عقاید و جلوگیری از دینگریزی و نیز بخشهایی از نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه و روایات مربوطه به صورتی زیبا با عنوانبندیهای جذاب و به شكلی منظم به عنوان اندیشه اسلامی 1 و 2 و دیگر متون وابسته به این رشته تدوین شود، چون هر سه از نور وحی و ولایت صادر شده، اثر فوقالعادهای بر مخاطب خود دارد و دلها را آن چنان كه باید منور میكند و قدمها را در مسیر دین ثابت نگاه میدارد و درسگریزی را علاج میكند و دانشجویان را با اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله آشنا میسازد. پس باید هر چه زودتر این كار انجام گیرد كه بسیار دیر است.
در پایان از بذل توجه و اختصاص وقتی كه به معارف و مخاطبان فرهیخته آن دادید، تشكر میكنم.
من هم از شما متشكرم. موفق باشید.
منبع: نشریه معارف، شماره 93، مرداد و شهریور 1391
..............................................
گرفته شده از :
http://olama-shie.blogfa.com/post-276.aspx
و همچنین :
http://www.sematmag.com/index.php/2010-07-05-03-52-41/260-2013-07-25-02-36-25