یش بینی میشود غرب به دنبال این است که در مقابل اسلام انقلابی و پویایی که در خاورمیانه جدید در حال گسترش است، نسخه اسلام منزوی و صوفیانه را مطرح کند؛ اسلامی که قائل به پلورالیسم و سکولاریسم باشد.

دین سازی و جعل فرقهها هدف دیگر استعمار در مقابله با بیداری اسلامی
حرکتهای دهههای اخیر در جهان اسلام و بهخصوص پیدایش انقلاب اسلامی ایران در عصر غلبه مدرنیته که بدون شک سرچشمه اصلی "بیداری اسلامی" در منطقه شده است، آمریکا و دولتهای غربی را متوجه این نکته ساخته است که اسلام می تواند تهدید بسیار جدی و به مراتب خطرناکتر از کمونیسم برای آنها باشد. از این رو جامعه شناسان و سایر نظریه پردازان و سیاستمداران خود را بسیج کردهاند تا راه چارهای برای این مسئله پیدا کنند.
این ملاحظه را نباید از یاد برد که نفی دین و مبارزه با اصل اسلام، از آنجا که زمینه را برای پیشرفت و نفوذ کمونیسمها مهیا میکرد، راه کاری نبود که دولتهای غربی و آمریکا بخواهند و بتوانند آن را انتخاب کنند. از این رو باید راهی را انتخاب می کردند که در آن، اسم اسلام محفوظ بماند اما اسلامی باشد که خطر بیداری ملتها و ایجاد حرکتهایی نظیر انقلاب اسلامی ایران را به همراه نداشته باشد. به همین ترتیب، هم مسئله بازدارندگی اسلام در مقابل نفوذ و گسترش کمونیسم حفظ میشد و هم تهدید بودن آن برای اردوگاه غرب و کاپیتالیسم منتفی می گشت.
چارهای که بدین منظور اندیشیده شد این بود که حس عرفانی و دینی مردم را به صورت بدلی و به وسیله اسلامی دست کاری شده، تخلیه نمایند، اسلامی که فرد تمام حواسش به خدا و ارتباط فردیاش با او باشد و هیچ رنگ سیاسی و وارد شدن به مسائل اجتماعی نداشته باشد.
در اینباره اگر مسائل و جریانات نیم قرن اخیر ایران -به ویژه از سال 42 به بعد– را بررسی کنیم، می بینیم که اکثریت -اگر نگوییم همه– مشایخ و اقطاب متصوفه روابط خوبی با دربار و درباریان و غرب داشته اند.
دکتر "منوچهر اقبال" (نخست وزیر رژیم پهلوی) یکی از این نمونهها است که به یکی از فرقههای معروف متصوفه وابسته بود. در زمان او خانقاههای مجللی در ایران ساخته شد و تبلیغات گستردهای برای ترویج مشرب صوفیگری صورت گرفت. در این دوره، کتابهای متعددی از صوفیه پیاپی چاپ و منتشر شد. برخی از این قبیل کتابها، با چاپ و کاغذ عالی در خارج از کشور چاپ و به داخل قاچاق و توزیع می شود. هم اکنون بسیاری از کتابهای تبلیغی صوفیه چاپ فرانسه، آلمان، آمریکا و برخی از دیگر کشورهای اروپایی است. بعد از انقلاب نیز باید به حضور "جواد نوربخش"، "دکتر گنجویان"، "نورعلی تابنده" و "مصطفی آزمایش" از اقطاب و سخنگویان دراویش در اروپا و آمریکا اشاره کرد که همواره مورد حمایت سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی و رسانهای غرب بوده و هستند.
با قرائنی که پیش روست، پیش بینی میشود غرب به دنبال این است که در مقابل اسلام انقلابی و پویایی که در خاورمیانه جدید در حال گسترش است نسخه اسلام منزوی و صوفیانه را مطرح کند؛ اسلامی که غائل به پلورالیسم و سکولاریسم باشد. در همین راستا، "استفان شوارتز"، نویسنده و تحلیلگر غربی مینویسد: پلورالیسم و میانهرو تصوف، چه بسا نقش تعیین کنندهای در دوره گذار جهان اسلام داشته باشد.
اگر تاریخ معاصر جهان و تاریخ سدههای اخیر کشورهای مسلمان منطقه و بهخصوص ایران را مطالعه کنیم و پیدایش مذاهب و فرقههای مختلف را مورد بررسی و کاوش قرار دهیم، می توانیم دست قدرتهای استعماری را در پشت صحنه تأسیس بسیاری از این فرقهها ببینیم. مطالعه اصرار پشت پرده این داستان، به خوبی به عمق خطری را که از این ناحیه وجود دارد بر ملا خواهد ساخت. این مطالعه نشان خواهد داد که اگر نگوییم همه، تقریبا اکثر قریب به اتفاق این فرقههای جدید التأسیس از آبشخور یک "عرفان بدلی و دروغین" تغذیه شده و سوءاستفاده کرده اند.
به عنوان نمونهای از شواهد تاریخی، می توان به چهرهای به نام "کنیاز دالگورکی" اشاره کرد. شاهزادهای که در زمان قاجار در ایران زندگی می کرد و از طرف دولت پادشاهی تزاری مأموریت داشت تا دست به ساختن فرقههای مذهبی زند و بدین وسیله بین مردم اختلاف افکند و از قدرت اسلام و روحانیت در میان مردم بکاهد، بر همین اساس وی مهره مناسبی را در درس "سید کاظم رشتی" برای اهداف خویش پیدا کرد.
"سید علی محمد شیرازی" که بعدها به "سید علیمحمد باب" معروف شد، همان مهره مناسبی بود که دالگورکی برای مقاصد خویش تشخیص داد که با نزدیک شدن به وی و طرح دوستی، درعوالم نشئگی که تحت تأثیر مواد مخدر برای او ساخته بود با القاء نمایندگی امام زمان علیه السلام آهسته آهسته سید علیمحمد ادعاهایی مطرح کرد که به پایه گذاری فرقه "بابیت" و "بهائیت" منجر شد.
نظیر همین مسئله، تأسیس فرقه ضاله "وهابیت" از سوی "همفر"، جاسوس بریتانیا در ممالک اسلامی بود که با جذب شخصیت سست عنصری چون "محمد ابن عبدالوهاب" توانست فرقه خشک و خشن وهابیت را پایهگذاری کند و متأسفانه تا به امروز نیز این لکه سیاه از دامن اسلام و مسلمین پاک نشده است و استعمار روزانه بهنفع خود از این فرقه ضاله و به ضرر اسلام ناب محمدی بهره برداری می کند.
همچنین می توان به تأسیس فرقه "اسماعیلیه" و "قادیانی"ها و حمایت از "دراویش و متصوفه" و دهها مذهب و فرقه جعلی دیگر اشاره کرد که موسسان آنها افرادی فریب خورده و آلت دست استعمار بودند.
جالب اینکه امروزه محل زندگی بسیاری از رؤسای این فرقهها و مذاهب ساختگی در کشورهای اروپایی و آمریکاست و زندگیهایی بسیار مجلل و مرفه و کاخهای آنچنانی دارند.
هرچند با پیروزی انقلاب اسلامی بساط بسیاری از فرقههای دست ساخته استعمار برچیده شده و دست فراماسونها و خودباختگان و خویش فروختگان از قدرت کوتاه شده اما تلاشهای بیگانگان به هیچ وجه فرو ننشست، بلکه آنان با بهرهگیری از روشها و شیوههای جدید در کنار شیوههای قدیمی به کار خود ادامه داده اند. آنان ضمن اینکه از فرقههایی نظیر بهائیت و صوفیه و امثالهم حمایت میکنند، فرقهها و نحلههای منحرف، اندیشهها و تفکرات الحادی و حتی روشهای تجاری منحرف نوینی را در لایههای مختلف اجتماع رسوخ میدهند که حمایت از دراویش، شیطان پرستی، عرفانهای کاذب، شرکتهای هرمی و... قسمتی از این تلاشها هستند.
عبدالرحیم بیرانوند/ کارشناس فرق و ادیان حوزه علمیه قم
...........
به نقل از :
سایت گردابآدرس صفحه :
http://www.gerdab.ir/fa/news/8254